من ِ او
سرگذشت کسی که هیچکس نبود

او نوشت :

سلام عزیز دلم

بی مقدمه میگویم

بدجور دلم هوای یه فنجون چای دونفره کرده

یه باغچه کوچیک و  یه نیمکت و هوای ملس پاییز و من و تو با یه فنجون چای و دو تا حبه قند

شونه تو و سر من که خسته شده از نبودنت و میخواد جا بگیره روش

دستای تو و تن من که میخواد شنا کنه تو  موج آروم نوازشهای تو

نگاه تو که مثل یه قاصدک سبک  و نرم میشنه  تو خلوتخونه دلم و  اونوقت آرزوهامو دم گوشش میگم و اون نگاه قاصدکی تو همشون و برآورده میکنه

عزیزم

بدجور دلم هوای یه فنجون چای دو نفره کرده

هوای دل من این روزها بدجور  خرابه

.....

 

 


 من او



❤با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر همیشه ی من ثبت می شود این لحظه ها عزیزترین یادگار تو ... ❤


نوشته شده در تاريخ شنبه 25 آبان 1392برچسب:نامه , فنجون چای من و تو, توسط او ساعت 8:41 |